سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فنآوری روز - دوربین ویژه برای نابینایان

دانشگاه MIT  در ایمیلی به خبرگزاری مهر با بیان این خبر اعلام کرد: این فناوری نوین ماشین بینایی

 عنوان گرفته است که امکان مشاهده اطراف را به نابینایان و کم بینایان می دهد.

الیزابت گولدرین از دانشگاه MIT با همکاری راب وب از دانشگاه هاروارد موفق به تحقق این ایده شده اند

و اکنون از ساخت وسیله قابل حملی خبر می دهند که در دل آن نمایشگر کریستالی مایع و دوربین  دیجیتالی وجود دارد که نابینایان با استفاده از آن می توانند ببینند.

این دوربین اطلاعات بصری را به نمایشگر LCD در ماشین بینایی منتقل می کند. این LCD به وسیله دیودهای تابشی روشن شده و داده های بصری را به نقطه واحدی متمرکز می کند که وارد چشم شده

و به نابینایان کمک می کند تا اشیاء را ببینند.

به گفته ابداع کنندگان این فناوری نوین، دوربین یاد شده فاکتور احساس خوب در سامانه بینایی نابینایان

 و کم بینایان را تقویت کرده و امکان دیدن را فراهم می کند.

گرفته شده اظ: خبرگزاری مهر

 

امیدواریم این فنآوری ها زود تر به ایران برسه.

 

 


«آن سوی تاریکی» تا ابد خواهد ماند

 

 

هر چند پری زنگنه در ایران بیشتر به خاطر آوازش مشهور است، اما همیشه در نویسندگی فعالیت داشته و این اواخر کتاب «آن سوی تاریکی» درباره دنیای

نابینایان از او منتشر شده است.

 

سمیه قاضی زاده: پری زنگنه در ایران به خاطر آوازش معروف است؛ خواننده ای با صدای سوپرانو که علیرغم نابینا شدنش در جوانی هرگز دست از هنرش نکشید و پیوسته در تمام طول این سال ها کنسرت برگزار کرد.

 

در کنار اینها زنگنه پیوسته در نویسندگی فعالیت داشته و پیش از آنکه آخرین کتابش «آن سوی تاریکی» را منتشر کند، سه کتاب دیگر را روانه بازار کرد که در آن میان مجموعه شعرهایش هم بود. بعد از این هم کتاب دیگری که سرگذشت زندگی موسیقایی اش است منتشر می شود.

 

«آن سوی تاریکی» با بخش زندگی نامه زنگنه از دوران پیش از نابینا شدنش آغاز شده و تا امروز او ادامه دارد، اما بجز این بخش که اتوبیوگرافی کوتاهی است، دیگر فصل های آن به دنیای نابینایان و چگونگی برخورد با آن می پردازد. کتابی که شاید خواندن آن بیش از آنکه برای نابینایان مفید باشد برای بینایان توصیه می شود تا با دنیای شگفت انگیز و ناشناخته آنها آشنا شوند. 

 

فکر می کنید چرا اینقدر درباره نابینایی کم نوشته شده است؟

بسیاری از نویسندگان یا راغب نبودند یا جنبه های واقعی را ننوشته اند. بیشتر از همان افسانه ها و حکایات گفته اند تا چیز دیگر. متاسفانه در فیلم ها و سریال ها

هم تصویر درستی از نابینایان داده نشده و همیشه اغراق شده بوده، به طوری که این اغراق اجازه نداده زندگی واقعی یک نابینا تصویر شود.

 

تنها فیلمی که دیده ام تصویر درستی ترسیم کرده بود، «رنگ  خدا» آقای مجید مجیدی بود که اتفاقا پیش از ساخته شدن آن با ایشان دیدار داشتم. متاسفانه در اطراف نابینایان دائما خرافات هست و حرف هایی از این قبیل که حتما یک فرد نابینا به کسی بدی کرده که اینطور شده یا عقوبت کارش است یا وقتی از کنارت رد می شوند، آه می کشند که خدا را شکر که اینطور نیستیم. من می خواستم در این کتاب به همه چیز اشاره  کنم، نه فقط یک زاویه بلکه از زوایای مختلف. در واقع مقایسه این گفته ها و  افسانه ها با آن چیزهایی که در واقعیت رخ می داد. 

 

فکر نوشتن این کتاب از چه زمانی به سراغتان آمد؟

از خیلی پیش ها، شاید از زمانی که من دچار یک تغییر بزرگ در زندگی ام شدم و لازم دانستم پیش از آنکه با جامعه نابینایان آشنا شوم، با مسائلی که پیرامونم می گذشت آشنا شوم و برای آنها توضیحی پیدا کنم و برای این همه توضیحاتی که هر روز باید به اطرافیانم بدهم بطور جدی کتابی بنویسم. یا بهتر است بگویم در واقع راهنمایی نامه ای بنویسم.

 

وقتی این فکر در من تقویت شد با نابینایان بیشتر صحبت کردم. بین نابینایان مشکلات مشترک و همین طور گله ها و خواسته های مشترکی مطرح بود و من احساس کردم نگارش این کتاب می تواند خدمت بزرگی به آنها باشد. فکر نوشتن این کتاب در واقع پیش از انقلاب و یک یا دو سال بعد از آن حادثه ای که برای من اتفاق افتاده بود و منجر به نابینایی   ام شد به وجود آمد. 

 

کی  شروع کردید به نوشتن، چون خیلی از جزئیات زندگی تان در این کتاب آمده است؟

به شکل جدی 10-11 سال پیش شروع به نوشتن این کتاب کردم و هشت سال مداوم به شکل شبانه روزی روی آن کار کردم. در کنار نوشتن این کتاب کتاب های دیگری را هم مطالعه کردم. همینطور سفرهایی داشتم به مکان هایی که دلم می خواست در کتاب به آنها اشاره کنم. 

 

چطور  طی این سال ها این همه جزئیات یادتان مانده بود؟

همه مسائل را پیش  رو داشتم و همه این اندیشه ها به همین قوت در من وجود داشت. البته بعضی از مسائل و موضوعات حین نوشتن اضافه می شد که تیتر آن را پس از آنکه مورد مطالعه قرار می دادم به دنبال جزئیاتش می رفتم. البته خاطرات شخصی من بعدها اضافه شد. در واقع این بخش در آخر کار اضافه شد.

 

به دلایل خاص به یادآوردن مطالب واقعا چیزی نبود که برای من سخت باشد. توشه کارم هم همین بود. حافظه نمی خواست. مشکلات را تمام و کمال می دانستم و همینطور که ویرایش می کردم ترتیب مطالب را مرتب می کردم. سپس با مشورت با دیگران به این نتیجه رسیدیم که سیستماتیک پیش برویم و خاطرات از کودکی مطرح شود تا راهنمایی برای نابینایان باشد. مشکلات هم بسیار زیاد بود.

 

خوشبختانه هنوز فکر می کنم این کتابی که چندین سال قبل نوشته شده همچنان به قوت خودش باقی است. گاهی می گویم برایم دوباره آن را بخوانند و لذت می برم. با این حال هر بار کم و کاست ها را می بینم. هرچند مشکلات نابینایان همان است و مردم هم رفتارهایشان همان است.

 

خیلی با ایمان معتقدم قدمی را که من برای نابینایان برداشتم بعید است دیگر کسی حوصله داشته باشد و نظیر آن را بنویسد. کما اینکه صاحبنظران مرا خیلی مورد تشویق قرار دادند و برای من خیلی با ارزش تر از هر مدالی بود که مورد تشویق آنها قرار گرفتم. فکر می کنم از زمانی که من این کتاب را شروع کردم در جامعه هیچ اتفاقی نیفتاده، همان خواسته ها همان سوالات همیشگی از نابینایان و...

 

همیشه فکر می کنم این کتاب برای ابد خواهد ماند و کاربردی خواهد بود. برای اینکه این نسل ها از بین می روند و نسل های جدید می آیند و باز این ماجراها همینطور ادامه دارند و با این حال این کتاب جوابگوی آیندگان هم خواهد بود. 

 

این کتاب بریل نشده است؟

چرا خوشبختانه بریل شده است. سازمان چاپ رودکی سازمان گسترده ای است که این کار را خودشان انجام دادند. خوشبختانه این انتشارات پیش از آنکه من بگویم پیش قدم شدند و این کتاب را به خط بریل تبدیل کردند که در چهار جلد منتشر شده است. چون همانطور که می دانید مطالب بریل درشت تر است.

 

کتاب «آن سوی تاریکی» به استان های مختلف و مراکز و ان جی او ها فرستاده شده و آنها می توانند از این کتاب استفاده کنند. هرچند من این کتاب را برای بینایان نوشته ام چرا که آنها هستند که باید با مسائل نابینایان آشنا شوند وگرنه نابینایان که خودشان مسائل خودشان را می دانند و طرز فکر جامعه را می شناسند. به جز برخی بخش ها که با خود نابینایان صحبت کردم بقیه بخش  ها را برای مردم نوشتم. 

 

در نوشتن کتاب چقدر از دیگران کمک می گرفتید و اصلا چطور متوجه  شدید که می توانید بنویسید؟

من از دوران نوجوانی همیشه چیزهایی می نوشتم. درباره این کتاب باید بگویم بخش های مختلف آن را به صورت یادداشت هایی با خط درشت تر می نوشتم و کاغذها را علامت می گذاشتم. سعی می کردم با خط منظم بنویسم هرچند که چهار دستیار داشتم.

 

بعضی وقتها همه یادداشت ها را به صور ت کامل نمی نوشتم بلکه تنها اشاره ای می کردم که بعدا یادم بماند که باید آن را کامل کنم. طی این سال ها دستیارانم بسیار به من کمک کردند و مطالب را خط به خط خواندند. خطی که در برخی مواقع مثل نسخه دکترها بود. آنها جمله سازی می کردند و بعد من آن را چک می کردم. 

 

ضبط نمی کردید؟

عادت به ضبط کردن نداشتم با اینکه می دانستم ضبط خیلی کارها را آسان می کند و شاید خیلی بهتر هم می بود. دلم می خواست خودم بنویسم. بارها و بارها این مطالب را نوشته و ویرایش می کردم. 

 

چرا هیچوقت بریل یاد نگرفتید؟

متاسفانه نتوانستم این کار را انجام بدهم. خیلی ها بودند که در سن من نابینا شدند و توانستند، اما من خودم را در این زمینه کم هوش یافتم. البته یاد گرفتن بریل

کار خیلی آسانی نیست و برای افرادی که از کودکی نابینا هستند کلاس هایی می گذارند که در آنها روی تقویت حس لامسه کار می شود.

 

آزمایش اشیاء و پارچه و بافت تمرین می شود تا اینکه این انتقال به ذهن اتفاق بیفتد. البته یک مسئله دیگر هم هست و آن اینکه چون من همسر و دو فرزند داشتم نمی خواستم سکوت کنم و وقتم را صرف یادگرفتن بریل کنم و در خانه فضای غم و سکوت ایجاد کنم و خودم را در گوشه ای حبس کنم.

 

دلیل دیگر من این بود که نمی توانستم از طریق خط بریل به معلومات خودم که چند زبان هم می دانستم اضافه کنم، اما امروز به این نتیجه رسیدم که شخص نابینا باید مستقل باشد و همه نیازهایش را خودش برطرف کند. باید خط بریل بداند که اگر خواست یادداشتی بنویسد، تلفنی یادداشت کند و... بتواند خودش به تنهایی بنویسد و بعدا آن را بخواند. اگر من نتوانستم کتمان نمی کنم. 

 

بودجه ای برای همکاری دستیاران به شما داده شد؟

اصلا. من در این راه  میلیون ها تومان پول خرج کردم. به هر حال این کتاب هم کتابی بود که ناشر برای صفحه بندی، طراحی، گرافیک و چاپ و نشر آن خیلی هزینه کرده بود. ناشر فکر می کرد ارزش این کتاب آنقدر هست که بهترین چاپ را برایش در نظر بگیرند. کاور و روی جلد خیلی هزینه بر شد و به همین دلیل قیمت کتاب 30 هزار تومان

شد، اما در چاپ بعدی قطعا قیمت کتاب خیلی ارزان تر خواهد شد.

 

اتفاقا  یکی از مسائلی که برای من مطرح شد، همین قیمت بالای کتاب بود که ناخواسته مخاطب را پس می زند. ببینید من از انتشار این کتاب فکر تجاری نداشتم که  قصه پولسازی بنویسم هرچند نام من رل بزرگی بازی می کند. من از همان ابتدا می دانستم مساله نابینایان ممکن است خیلی مورد دلخواه مردم نباشد و خیلی ها به خواندن همان «قصه ی من» اکتفا  کنند. خیلی افراد کمی کتاب را عمیق خوانده اند. به هر حال خوشبختانه از چاپ اول این کتاب که 3000 جلد بود تنها 500 نسخه تا چند ماه پیش باقی

مانده است. امیدوارم چاپ بعدی کتاب که بسیار بسیار ارزان تر است بیشتر مورد استقبال قرار بگیرد. 

 

بعضی  از قسمت های کتاب بسیار جسورانه به نظر می رسد. چطور توانستید برخی از خاطرات تلختان را اینطور راحت بازگو کنید؟

برخی از شیوه بیان خاطرات من به این نتیجه رسیدند  که در نوشتن من نوعی انتقام جویی وجود داشته است. اما واقعیت این است که بعد از جدایی همسرم از من به دلیل نابینا شدنم، من و بچه هایم خیلی ضربه خوردیم.

 

من فورا به خاطر هنری که داشتم توانستم بعد از این ماجرا خودم را جمع وجور کنم، اما اگر کسی جای من بود و هنری نداشت آنوقت چه می شد؟ الان استقلال کامل کاری دارم و آن ماجرا تاثیر زیادی روی من گذاشت. خوشحالم که در این کتاب با صداقت هرچه تمام تر برخورد کردم. هرچند می دانم عده ای از خوانندگان صرف کنجکاوی درباره زندگی من این کتاب را خریدند و فقط همان بخش ها را خواندند. 

 

شنیده ام در حال نوشتن  کتاب دیگری هستید. آن کتاب درباره چیست؟

آن کتاب «سرگذشت آواز من» نام دارد که برای من بسیار دوست داشتنی است و درباره زندگی موسیقایی من است. در این کتاب از رفتن من به هنرستان موسیقی و معلم هایی که داشته ام خاطرات گفته شده اند تا سال های پرکار موسیقی من. هنوز هم من سعی می کنم که با هعمان کیفیت موسیقی ام را کار کنم.الان در سفرهای خارجی که برای کنسرت های

مختلف در دنیا دارم جلساتی را هم برای معرفی کتاب برگزار می کنیم

 

دوشنبه 20 اردیبهشت 1389 

گرفته شده از خبر آن لاین

 

ادامه مطلب...

شوریده ی شیرازی

محمد شوریده شیرازی شاعر نابینای روشن دل از بدو جوانی قریحه شگفت انگیزی در شاعری از خود نشان داد. وی در سال 1247 پای به جهان گذاشت و در هفت سالگی در اثر مرض آبله چشمانش را از دست داد مع الوصف از هشت سالگی به تحصیل پرداخت، یازده ساله که بود پدرش دار فانی را وداع گفت. پدر شوریده نیز شعر می گفت و عباس تخلص می نمود و نسب خود را به اهلی شیرازی می رساند.

شوریده در شانزده سالگی به معیت خان خود به مکه معظمه و مدینه طیبه رفت. مدفن شوریده در سعدیه شیراز، مقابل آرامگاه شیخ بزرگوار سعدی است.

 

 


سخنان حسن نوشاد

88/07/21 - 14:42

 

رئیس اداره بهزیستی شهرستان شیراز:

عمده‌ترین مشکل نابینایان فارس اشتغال است

 

خبرگزاری فارس: رئیس اداره بهزیستی شهرستان شیراز گفت: مهم‌ترین مشکل نابینایان عدم اشتغال است که اگر برطرف شود شاهد ازدواج، مسکن و تحصیل برای این قشر از جامعه

می‌شویم.

 

به گزارش خبرگزاری فارس از شیراز، حسن نوشاد ظهر امروز در یک نشست خبری افزود: تاکنون 3 هزار و 100 معلول نابینا در شهرستان شیراز شناسایی شده که از این تعداد

به 350 نفر کمک هزینه نگهداری پرداخت می‌شود.

وی همچنین اظهار داشت: در میان نابینایان شهرستان شیراز، 279 دانش‌آموز، 76 دانشجوی مقطع کارشناسی و 22 کارشناسی ارشد و دو دکتر هستند.

رئیس اداره بهزیستی شیراز مهم‌ترین عملکرد شش ماهه امسال اداره بهزیستی را معرفی 19 نابینا به صندوق مهر امام رضا (ع)، 9 نفر به سازمان‌های غیردولتی، استفاده 50 نفر از بلیط نیم‌بها هواپیما و واگذاری لوح‌های فشرده، ضبط صوت، کامپیوتر بوده و همچنین کارورزی هفت دانشجو نیز از دیگر فعالیت‌های اداره بهزیستی شیراز بوده‌ است.

نوشاد در ادامه از افتتاح پارک ویژه معلولان در روز جهانی نابینایان خبر داد.

وی در ادامه با اشاره به‌ اینکه اصحاب رسانه زبان گویای نابینایان هستند، افزود: معلولان و نابینایان دارای استعداد‌های بالقوه‌ای بوده و باید بستری با مشارکت معلولان، خانواده آنان، جامعه و به ‌خصوص سانه‌ها فراهم شود تا مشکلات جامعه معلولان در جامعه بیشتر مطرح شود.

رئیس اداره بهزیستی شیراز همچنین اظهار داشت: باید بستری فراهم شود تا فرصتی برابر برای همه جامعه از جمله معلولان و نابینایان ایجاد شود.

در ادامه این نشست خبری مسئول مجمع نابینایان بهزیستی شیراز از بهره‌برداری از کافی‌نت در روز جهانی عصای سفید خبر داد و افزود: در روز جهانی نابینایان از فارغالتحصیلان

دانشگاه‌ها و افرادی که در رشته‌های ورزشی، فرهنگی و هنری صاحب مقام‌های برتر شده‌اند در روز بیست و پنجم مهر ماه تجلیل می‌شود.

محمدصادق جعفری همچنین یادآور شد: 10 تشکل نابینا، روز جهانی عصای سفید را در شیراز برگزار می‌کنند.

 


روزنامه ویژه برای نابینایان

شما چقدر اهل خوندن روزنامه هستین

 

بیشتر کدوم روزنامه رو میخونید

 

بنظرتون نابیناها هم اهل روزنامه خوندن هستن

 

اصلاً روزنامه ای برای افراد نابینا هست که بخونن

 

در جواب دوتا سؤال آخر باید بگم بله.

 

خوشبختانه توی کشور قدمهای مفیدی در این زمینه برداشته شده.

 

الآن ما توی کشور هم روزنامه ی مخصوص افراد نابینا داریم و هم ماهنامه.

 

البته سابقه ی روزنامه بیشتر از ماه نامست.

 

نزدیک به پانزده سال پیش اولین نشریه ی ویژه ی افراد نابینا منتشر شد.

 

اون نشریه چیزی نبود جز اولین روزنامه ی نابینایان ایران به اسم ایران سپید.

 

انتشار چنین روزنامه ای خیلی مورد استقبال  این دسته از افراد قرار گرفت که باید

 

هم میگرفت, چون روزنامه ای که به خط برِیل چاپ شه هم یه جورایی باور نکردنی

 

بنظر میرسید و هم وجودش مفید و لازم بود.

 

اون اوایل ایران سپید صفحات خیلی کمی داشت شاید سه یا چهار صفحه,

 

ولی الآن هم مطالبش متنوعتر شده و هم صفحات بیشتری داره.

 

با اینکه ایران سپید تا به الآن تنها روزنامه ی نابینایان کشور به حساب میاد ولی راه رو

 

برای فعالیتهای مطبوعاتی مشابه باز کرد و باعث شد دیگران هم پیرو این راه بشن و

 

به نوع خودشون قدمهایی مفیدی در این زمینه بردارن.

 

نمونش ماهنامه هایی که الآن داره به چاپ میرسه, ماهنامه ی بشرا و .. که این

 

ماهنامه ها هم به خط بریل هستند

 

جالب بدونید علاوه بر نشریاتی که به بریل چاپ میشن یه ماهنمای صوتی هم وجود

 

داره که مطالبشو روی سی دی منتشر میکنه.

 

صاحب امتیاز این ماهنامه شخصیه به نام آقای ابو الفضل گیلانی و ماهنامه ی مورد

 

نظر اوایل با اسم گلایول منتشر میشد ولی بعدها به گویا شقایق تغییر اسم داد.

ما نابینایان  ایرانی تشکر ویژه رو از ایران سپید داریم که اول از همه پا توی این راه گذاشت و

 

این راه رو به بقیه هم نشون داد.

 

 

اگه توی آشناهاتون فرد نابینایی هست که از وجود چنین روزنامه ای خبر نداره

 

و یا اگه خوده شما نابینا هستین و دوست دارید برای خوندن ایران سپید اشتراک

 

داشته باشین به من ایمیل بزنید یا کامنت بذارید تا راهنماییتون کنم.

 

موفق باشید.

 


رانندگی در دنیای نابینایان

رانندگی یک مرد نابینا در پیست سرعت

 

آقای ریکوبنو علاوه بر اینکه پیچ‌ها را به خوبی پشت سر گذاشت، موانع را نیز توانست به خوبی پشت سر بگذارد. برخی از موانع ساکن بودند و برخی دیگر سر راه او قرار

می‌گرفتند. در واقع تیمی از Virgina Tech  در موفقیت این راننده دخیل بودند. آن‌ها سیستمی را داخل دستکش تعبیه کردند که با دادن فیدبک لمسی به راننده، باعث می‌شد

او تصور بهتری از محیط اطرافش داشته باشد.

 

رانندگی این راننده، حاصل شش سال تحقیق و بررسی بود. این تست رانندگی، قسمتی از تحقیقات NFB در رابطه با مسابقات افراد نابینا بود. در این تحقیقات، دانشمندان

با به کارگیری تکنولوژی روز سعی می‌کنند خودرویی طراحی کنند که افراد نابینا قادر به رانندگی با آن باشند.

 

به گفته‌ی فدراسیون ملی نابینایان، این تست رانندگی به ما این امید را داد که در آینده، تکنولوژی به حدی خواهد رسید که دید عموم نسبت به نابینایان عوض شود و

این موضوع دانشمندان را برای تحقیق بیشتر در این زمینه تشویق خواهد کرد.

 

منبع :سایت پیچ گوشتی

 

 


یک نابغه

هلن کلر این ناشنوا و نابینای نابغه را، بهتر بشناسیم   

 

هلن کلر در دوران کودکی به علت بیماری منیژیت ، بینایی و شنوایی خود را از دست داد اما با کمک آنا سولیوان ، معلم خصوصی اش یکی از محترم ترین زنان دنیا شد .

 

هلن کلر در بیست و هفتم ماه جون سال 1880 میلادی در مزرعه ای واقع در ایالت آلاباما متولد شد . دوران طفولیت او طبیعی بود تا اینکه دریکسات ونیمگی بیماری مننژیت

باعث شد تا او بینایی و شنوایی خود را ازدست بدهد . سالهای بعد برای خانواده هلن بسیار ناخوشایند بود . چرا که آنها به این مسیله واقف بودند که به دلیل ناتوانی

دو گانه فرزندشان هیچ راهی برای برقراری ارتباط با او وجود ندارد . خود هلن هم به نوعی در بدن خود محبوس بود و به تنهایی قادر نبود احتیاجاتش را برطرف کند و

یا در آرزوی شهرت باشد .

 

الکساندر گراهام بل فقط مخترع تلفن نبود بلکه معلم ناشنوایان هم بود. خانواده کلر با او تماس گرفتند . وقتی گراهام بلر ، هلن را ملاقات کرد به هوش ذاتی او پی

برد . او به خانواده هلن پیشنهاد کرد که معلمی جوان به به نام آنا سولیوان را استخدام کنند تا به هلن جوان درس بدهد . خانواده کلر از وضعیت مالی خوبی برخوردار

بودند و قادر بودند که برای فرزندشان معلم خصوصی بگیرند ، بنابراین با خانم سولیوان تماس گرفتند .

 

آنا سولیوان خود نیز از بینایی نسبتا کمی برخوردار بود . او در انسیتیو پرکینز در بوستون که مختص نابینایان و ناشنوایان بود تحصیل کرده بود . خانواده کلر ( آنا

) را در 21 سالگی استخدام کردند تا با آنها زندگی کند و به هلن درس بدهد سولیوان روشی را اختراع کرد که هلن قادر به درک آن باشد .

 

این روش شامل علاماتی بود و با فشار دادن این علامت ها روی کف دست کلر ، وی قادر به درک آنها می شد . با استفاده از این روش دختر جوان به طور بی نظیری ، قادر

به یادگیری و برقراری ارتباط شد . او در هشتمین سال تولدش به شهرت رسد و این شهرت در سراسر زندگی اش گسترش یافت . مارک توآین هلن را یاری کرد و او را کارگر

معجزه نامید .

 

هلن کلر به کالج (رانکلیف )رفت و با کمک سولیوان که سنخرانیها را روی کف دستش توضیح می داد ، توانست مدرک خود را بگیرد. هلن در طی سالهای تحصلیش توسط مجله خانوادگی

زنان ترغیب و تشویق شد تا زندگینامه خود را بنویسد و از این طریق بتواند به کنجکاویهای بی انتهای مردم سراسر جهان پاسخ دهد .

 

او زندگینامه خود را نوشت و آن را داستان زندگی من نامید . هلن همچنین آموخت که از طریق فشار دادن انگشتانش روی گلوی خانم سولیوان و تقلید ارتعاشات آن صحبت کند

. او اولین نابینا و ناشنوایی بود که به عنوان دانشجوی برجسته از کالج فارغ و التحصیل شد .

 

هلن کلر در سراسر زندگی اش با عده زیادی از افراد مشهور و سرشناس ملاقات کرد و تجربیات بسیاری نیز به دست آورد . او همچنین همه افرادی که در دوران زندگی اش به

ریاست جمهوری امریکا منصوب شده بود را ملاقات کرد . او حتی به واسطه ویلون و استعداد یاشا هایفز و یالونیست مشهور قرن بیستم لذت موسیقی را تجربه کرد . هلن با

حس کردن ارتعاشات و یالون می توانست بگوید که آهنگساز موسیقی نواخته شده کیست .

 

هلن اغلب اوقات زندگش را با شرکت در سخنرانی ها به همراه آناسولیوان ، معلم و دوست عزیزش سپری کرد . سولیوان ازدواج کرد اما بعد از گذشت مدت زمان اندکی طلاق

گرفت و نزد هلن کلر بازگشت .

 

کلر یک قهرمان برای نابینایان شد . وی کتابهای متعددی را در طول زندگی اش منتشر کرد و در اعتراضات علیه استخدام تمام وقت کودکان زیر 12 سال در آمریکا و علیه

قانون اعدام شرکت می کرد .

 

مدال طلای موسسه ملی علوم اجتماعی در سال 1952 میلادی به وی اعطا گردید . در سال 1953 میلادی از او در دانشگاه سوربون فرانسه تجلیل شد . در سال 1964 میلادی بالاترین

تجلیل کشوری ایالت متحده یعنی مدال آزادی ریاست جمهوری ، توسط رییس جمهور وقت ،( لیندون ب جانسون )به وی اعطا گردید .

 

هلن کلر در اول ژوین سال 1968 میلادی در سن 88 سالگی درافانی را وداع گفت : موسسات و انجمن هایی از هلن به یادگاری مانده اند که به منظور ادامه کار پایان دادن

به نابینایی شکل گرفتند .جایزه هلن به کسانیکه توجه عموم را پیرامون پژوهش روی موضوع نابینایی متمرکز می کنند اهدا می شود .

مترجم سعیده ناجیان

 

 


مرگ غم انگیز یک نابینا, زنده یاد هما بدر

مقصر اصلی در سقوط زن نابینا به داخل مترو

 

?? مهر ???? ساعت ??:??

 

همزمان با بررسی فیلم حادثه مرگبار در مترو، یکی از مسئولان شرکت متروی تهران صبح دیروز برای ارائه توضیح درباره مرگ خانم معلم نابینا در دادسرای جنایی تهران حضور یافت.

آفتاب:  روزنامه ایران نوشت: همزمان با بررسی فیلم حادثه مرگبار در مترو، یکی از مسئولان شرکت متروی تهران صبح دیروز برای ارائه توضیح درباره مرگ خانم معلم نابینا در دادسرای جنایی تهران حضور یافت.

به گزارش خبرنگار جنایی ما، به دنبال بازنگری فیلم دوربین‌های مداربسته مترو از حادثه مرگ دلخراش خبرنگار و معلم نابینا از سوی بازپرس جنایی تهران، یکی از مسئولان مترو برای تحقیق و پاسخگویی به سؤالات بازپرس محمد شهریاری در شعبه هفتم بازپرسی دادسرا حاضر شد.

وی در حالی که از وقوع این حادثه ابراز تأسف می‌کرد، اعلام داشت شرکت مترو برای پرداخت خسارت به این خانواده و حق و حقوق قانونی به آنها، آمادگی کامل دارد. 

بازبینی فیلم حادثه 

گفتنی است، بررسی تصاویر ثبت شده دوربین‌های مداربسته مترو حاکی از آن است که هما بدر- قربانی حادثه- در حالی که عصا به دست داشته، وارد محوطه مترو شده و هنگام رسیدن مقابل ورودی کارت بلیت الکترونیکی را وارد دستگاه کرده است اما وقتی کارت وی عمل نکرده، نگهبان حاضر در محل با توجه به حضور زن نابینا، به کمکش آمده و پس از زدن کارت و باز شدن مسیر، هما از چند پله بالا رفته و وارد سکوی مترو شده است اما متأسفانه نگهبان او را همراهی نکرده و هما تنها وارد سکو شده و پس از رسیدن به لبه سکو، حتی برای چند لحظه نیز ایستاده است اما دوباره به طرف جلو حرکت کرده که ناگهان به داخل چاله ایستگاه سقوط می‌نماید. با این حال وی بلافاصله از جا بلند می‌شود تا با عجله خود را نجات دهد. حتی همان موقع دو تن از مسافران هم به طرفش می‌دوند تا کمکش کنند اما با رسیدن ناگهانی قطار مرگ به ایستگاه و به رغم کشیدن ترمز اضطراری، باز هم قطار با زن نابینا برخورد می‌کند.

شهرداری مسئول نیست؟! 

شهرداری تهران با استناد به فیلم حادثه، در ماجرای مرگ خانم معلم نابینا در ایستگاه مترو بی‌تقصیر است!

به گزارش ایرنا، «سید محمد هادی ایازی» سخنگوی شهرداری پایتخت دیروز در یک نشست خبری در پاسخ به سؤالات متعدد خبرنگاران ضمن ابراز تأسف از حادثه پیش آمده تأکید کرد: فیلم حادثه موجود است و چنانچه شهروند نابینا از همراه یا عصای سفید هنگام ورود به ایستگاه مترو استفاده می‌کرد، این اتفاق رخ نمی‌داد.

وی با بیان این‌که استانداردها برای استفاده نابینایان از ایستگاههای مترو رعایت شده، تأکید کرد: در فاصله‌ای از لبه ایستگاه مترو نیز شیارهای اعلام خطر ایجاد شده که در صورت استفاده عصای سفید توسط نابینایان، محدوده خطر برای آنها مشخص می‌شود.

ایازی با بیان این‌که روزانه 200 شهروند تهرانی فوت می‌کنند که هر یک علت خاص خود را دارد، تأکید کرد: یکی از علت‌ها حوادث شهری است که درباره مرگ شهروند نابینا به استناد فیلم حادثه، شهرداری مقصر نیست.

خانم معلم نابینا قربانی کم توجهی مسئولان 

مادر روشن ضمیر بی‌آن‌که بخواهد، با زندگی وداع گفت و با شکستن شیشه زندگی‌اش میهمان دیار باقی شد. امیدوار و شاداب، با اعتماد به نفسی وصف ناشدنی، روزگار می‌گذراند و خود را برای فردای کودکانش آماده می‌ساخت. می‌گفت:‌ «باید جایگاه عصای سفید را در دنیای بیرونی به اثبات رسانیم؛ باید به مردم اثبات کنیم با مشاهده عصای سفید قدری در رفتارهایشان تأمل کنند.»

می‌گفت: تا شقایق هست زندگی باید کرد، باید دیده شد، باید حس کرد، باید زندگی را عاشقانه دنبال کرد و از آن لذت برد. می گفت: نباید نداشتن بینایی، ما را از زندگی محروم کند. باید بود و به خود کمک کرد تا زندگی روال طبیعی‌اش را طی کند.

اما او با تمام تلاشی که در جدال با معلولیتش در روند طبیعی زندگی می‌کرد، قربانی شد. اما قربانی چه؟! کم توجهی و عدم مراقبت از خود یا سهل‌انگاری مسئولان شهری؟ بارها و بارها از مشکلات خود و دیگر اقشار آسیب پذیر در اماکن عمومی قلم زده بود. گویی فریادی بر دل سنگ بود و نتیجه آن هیچ! او سالها خبرنگار روزنامه «ایران سپید» - ویژه نابینایان - بود و از نزدیک مشکلات شهری را لمس کرده و همواره در این‌باره نوشته بود.

او بانوی نقادی نابینا بود اما افسوس که به خوبی دیده نشد. او از جمله نابینایانی بود که عصای سفید را حرمت می‌نهاد و از این وسیله برای یافتن راهی به فضای بیرونی بهره می‌برد. «هما بدر» نخستین قربانی مترو و کم توجهی مسئولان در ایجاد بستر مناسب برای نابینایان نیست، بلکه او یکی از قربانیان معلول و روشن ضمیری است که جان خود را در محل های عمومی از دست می‌دهد.

مدیرعامل شرکت بهره برداری مترو گفته ایستگاههای مترو از شرایط امنی برای تردد نابینایان و انواع معلولان جسمی برخوردار است!‌ همه ایستگاه‌های مترو، دارای پله برقی هستند و 70 درصد آنها نیز به آسانسور مجهز می‌باشند و...

این گفته‌ها در حالی از سوی مسئولان مترو اعلام می‌شود که برخلاف این ادعاها، معلولان و نابینایان هنوز با مشکلات زیادی برای تردد در مترو یا در فضاهای شهری روبه‌رو هستند.

آنان برای ورود به ایستگاه یا درون واگن‌های قطار با مشکلات زیادی مواجهند که هنوز رفع نشده و نیازمند توجه و پیگیری های جدی است.

 


نرم افزار کامپیوتری ویژه ی نابینایان

در ایران نرم افزاری هست به نام جاز.

این نرم افزار ساخته ی یک شرکت آمریکایی است با نام

Freedom scientific

به آدرس

http://www.freedomscientific.com

یا

http//:www.hj.com

جاز یک صفحه خوان است.

کار صفحه خوان این است که مطالب ظاهر شده بر روی صفحه را با خروجی صدا تحویل کاربر می دهد.

به بیان ساده صفحه را می خواند.

برنامه ی جاز یک برنامه ی قدرت مند برای نابینایان است.

با این نرم افزار یک کاربر نابینا می تواند به سادگی و راحتی از رایانه و اینترنت استفاده کند.

کاربر می تواند جمله های روی صفحه را بخواند, مرور کند, و هر جا هم که خواست به کلمات توجه کند.

حتی جاز این قابلیت را هم دارد که فنت مطلب را به کاربر بگوید و بگوید که این مطلب پر رنگ نوشته شده است یا نه.

سرعت خواندن جاز قابل تنظیم است. کاربران حرفه ای که مدت زیادی با این برنامه کار کرده اند, سرعت خواندن جاز را بالا می برند تا آنجا که از تندخوان ترین انسان ها هم جلو میزند.

همچنین صدا های مختلفی در برنامه ی جاز وجود دارد که شما می توانید به تناسب علاقه یکی از آن ها را انتخاب کنید.

زبان اصلی برنامه ی جاز انگلیسی است اما این برنامه ی قدرت مند بسیاری از زبان های دنیا را هم پشتیبانی می کند.

این برنامه تا حدودی هم با فارسی کار می کند که همین حدود کم هم بسیار مفید بوده است تا آنجا که من حالا دارم با کمک همین برنامه این جا مطلب می نویسم.

جاز امکانات جانبی فراوانی دارد.

به راحتی میتوان ساعت و تاریخ را از زبان جاز شنید.

با این برنامه میتوان به سایت ها و وبلاگ های مختلف سر زد و مطالب آن ها را خواند.

وقتی در مایکروسافت تایپ می کنید حتی جاز قادر است به شما بگوید که الآن در خط چندم هستید و یا در ستون چندم.

دوستان برای دریافت این برنامه می توانند به من میل بزنند.

Kazemhosseini2000@gmail.com

حجم تقریبی این برنامه 70 مگابایت است.